روضه ی خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشانست
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشانست
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشاست
آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیائیست که درصحبت درویشانست
آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریائیست که در حشمت درویشانست
خسروان قبله ی حــاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضــرت درویشانست
از کران تا بکران لشکر ظلمست ولی
از ازل تابابد فرصــــت درویشـــانســت
یا حق
شعر : حافظ